از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا الآن، افراد و جریانهایی را تجربه کرده ایم که در مقطعی همراه انقلاب و همپای رهبر آن بودند، اما یکباره یا بتدریج از انقلاب و امام فاصله گرفتند و مسیرهای دیگری را پیمودند.
برخی کلا انقلاب را کنار گذاشتند و زندگی عادی خود را در پیش گرفتند، برخی مقابل انقلاب و امام ایستادند و برخی نه کلا" کنار کشیدند و نه کاملا" همراه شدند بلکه کج دار و مریز طی طریق میکنند!
اگر آنانیکه انقلاب را بوسیدند و کنار گذاشتند و آنانکه مقابل انقلاب ایستادند را با ادبیات رهبر حکیم انقلاب اسلامی، ریزشهای انقلاب اسلامی بنامیم، سؤال مهم چرایی این ریزش هاست؟
پاسخ کامل به این پرسش و تبارشناسی انواع افراد و جریانهایی که با انقلاب و امامین انقلاب زاویه پیدا کردند در این مجال نمیگنجد لذا در این یادداشت فقط به دو گروه عمده از این ریزشها میپردازم، دو گروهی که به نظر نویسنده این سطور در دوران امام دوم انقلاب یعنی دوران زعامت حضرت آیت الله خامنهای پررنگتر شدند و حتی برخی خواص را نیز فراگرفت.
انقلاب اسلامی، میان دو عرصه واقعیتها و آرمانها قرار دارد و بخش مهمی از ارزیابی انقلاب، به تحلیل نسبت انقلاب با واقعیتهای پیرامونش و آرمانهای پیش رویش بستگی دارد؛ نسبتی که جمع بندی آن میزان "عقلانیت انقلابی" را تعیین میکند.
به عبارت دیگر، عقلانیت انقلابی، نقطه بهینهای بین واقع بینی و آرمان گرایی است و هر جریان یا فردی که نتواند این نقطه را بیابد و از آن فاصله بگیرد، به همان میزان از عقلانیت انقلابی فاصله گرفته و دور شده است؛ لذا ما امروز با دو جریان روبرو هستیم جریان واقع بینی که آرمانها را فراموش کرده و اهتمامی نسبت به آنها ندارد و جریانی که توجهش روی آرمانها متمرکز است و ارزیابی صحیحی از واقعیتها ندارد.
این دو جریان، همانهایی هستند که نمیتوانند آهنگ خود را با رهبر انقلاب هم آهنگ کنند؛ چرا که رهبر انقلاب بهترین و مطمئنترین جایگاه برای تنظیم نقطه بهینه بین واقع بینی و آرمان گرایی است.
به بیان دیگر، منتقدین و یا زاویه داران با رهبر انقلاب یا کسانی هستند که تسلیم واقعیتها شده و دغدغهای نسبت به آرمان ها، اصول و اهداف انقلاب اسلامی ندارند و یا "سوپر انقلابی"هایی هستند که صرفا" بدنبال آرمانها و اصول انقلابند بدون اینکه واقعیتها و مقدورات را بسنجند و محاسبه کنند.
البته در میان گروه اول، یعنی تسلیم شدگان در برابر واقعیتها هستند کسانی که از مشاهده واقعیتها نیز عاجزند و تنزل کرده و در برابر "واقع نمایی"ها خاضع شده اند!
چنانچه در میان گروه دوم نیز هستند افرادی که در تقدم و تأخر آرمانها و تشخیص اولویت و یا حتی درک صحیح از آرمانهای انقلاب، عاجزند.
بدیهی است که مسیر صحیح و صراط مستقیم انقلاب اسلامی نه آن است و نه این و آنچه این انقلاب را به سرمنزل مقصود میرساند "واقع بینی" توام با "آرمانگرایی" است.
همانی که حضرت آیت الله خامنهای در موارد متعددی به تبیین آن پرداخته اند از جمله در دیدار دانشجویی ۹۲/۵/۶
ما آرمانگرائی را صددرصد تأیید میکنیم، دیدن واقعیتها را هم صددرصد تأیید میکنیم. آرمانگرائی بدون ملاحظه واقعیتها، به خیالپردازی و توهّم خواهد انجامید. وقتی شما دنبال یک مقصودی، یک آرمانی حرکت میکنید، واقعیتهای اطراف خودتان را باید بسنجید و بر طبق آن واقعیتها برنامهریزی کنید. بدون دیدن واقعیتهای جامعه، تصور آرمانها خیلی تصور درست و صحیحی نخواهد بود، چه برسد به دستیابی به آرمانها. البته باید واقعیتها را به معنای واقعی کلمه دید، نه آنچه که به عنوان واقعیت القاء میشود.